جدول جو
جدول جو

معنی علی ازرق - جستجوی لغت در جدول جو

علی ازرق
(عَ یِ اَ رَ)
ابن ابی بکر بن خلیفۀ همدانی الاصل حسینی یمانی شافعی، مشهور به ابن ازرق و ملقّب به موفق الدین و نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. نام او در بهجهالناظرین به صورت ’علی بن احمد ازرق’ آمده است. وی فقیه و عالم فرایض و ریاضی دان بود. فقه را در شهر ابیات حسین آموخت و به زبید کوچ کرد و در آنجا به تصنیف و تدریس پرداخت. سپس به مکه رفت و نزد فقیه یافعی تلمذ کرد. او در سال 809 هجری قمری در سن هشتادسالگی در ابیات حسین درگذشت. او راست: 1- بغیهالخائض فی شرح الفرائض. 2- التحقیق الوافی بالایضاح الشافی، در حدود سه کتاب. 3- مختصر المهمات اسنوی. 4- نفائس الاحکام. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 1965. هدیهالعارفین. ج 1 ص 698. ایضاح المکنون ج 1 ص 268. الضوءاللامع سخاوی ج 5 ص 200. بهجهالناظرین غزی ص 136)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ جَ زَ)
ابن منصور بن مضرس بن قیس غنوی جزری مشهور به ابن غدیر. وی شاعر و سوارکار و اهل الجزیره بود. او در عهد عبدالملک بن مروان میزیست و شعری درباره ف تنه زبیر دارد. وفات وی در سال 80 هجری قمری بوده. (از الاعلام زرکلی بنقل از سمطاللالی ص 799. آمدی ص 164. مرزبانی ص 280)
ابن محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی موصلی، مشهور به ابن اثیر جزری و ملقّب به عزالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن اثیر و نیز به علی (ابن محمدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَیِ قَزْ زا)
شیخ علی قزاق، وی از امرای میرزا اسکندر بود و وقتی امیرتیمور گورکانی به نواحی اصفهان رسید او و شیخ محمد قرابت با قریب سیصد سوار از نزد میرزا اسکندر فرار کردند و به امیرتیمور ملحق شدند. رجوع به حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 589 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ هََ)
ابن عبدالله بن علی نطوبسی قاهری ازهری ضریر مالکی سنهوری، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سنهوری شود
ابن عبدالقادر حسنی شامی قاهری ازهری شافعی، مشهور به سیدفرضی و ملقّب به نورالدین. رجوع به علی فرضی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ)
ابن ظافربن حسین ازدی مصری مالکی، ملقّب به جمال الدین و مکنّی به ابوالحسن. فقیه و اصولی و متکلم و مورخ و اخباری و ادیب و سیاستمدار بود و در نظم سخن نیز دست داشت. وی در سال 565 یا 567 هجری قمری متولد شد و مدتی سمت وزارت الملک الاشرف موسی بن الملک العادل را به عهده داشت. سپس وزارت را فروگذاشت و به مصر بازگشت و در آنجا در سال 613 یا 623 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- اخبارالشجعان. 2- اساس السیاسه. 3- بدایعالبدایه فیمن قال شعراً علی البدیهه. 4- الدول المنقطعه، در حدود 4 مجلد. 5- غرائب التنبیهات. و نیز او را اشعاری است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 113). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: سیرالنبلاء ذهبی ج 13 ص 131. الوافی صفدی ج 12 ص 77. فهرس المؤلفین. معجم الادباء ج 13 ص 264. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 51. کشف الظنون ص 74 و سایر صفحات. ایضاح المکنون ج 1 ص 42 و ج 2 ص 562. فهرس الخدیویه ج 4 ص 210. فهرس المخطوطات المصورۀ سید ج 2 ص 63. هدیهالعارفین ج 1 ص 706. و نیز رجوع به ابن ظافر ازدی شود
ابن عبدالله بن علی بن محمد بن یوسف بن سلیمان بن عمر ازدی، مشهور به ابن استجی. عالم و ادیب و شاعر (377- 455 هجری قمری) او را تصانیف بسیاری است. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 92. الصلۀ ابن بشکوال ج 1 ص 408 و لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 240)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ زَ)
ابن محمد بن علی ازجی ضریر، مکنّی به ابوالحسن. مفسر بود و در سال 445 هجری قمری درگذشت. او راست: مجمع البحرین فی تفسیرالقرآن. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1599. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 688)
ابن محمد بن حبشی ازجی. وی از استادان یوسف بن خلیل بود و نزد ابوسعد بغدادی تلمذ کرد. (از تاج العروس: حبش)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
علی بن المغیره الاثرم مکنی به ابوالحسن، صاحب اصمعی و ابوعبیده. او از جماعتی از علماء و هم از فصحای اعراب روایت دارد و نیز کتب ابوعبیده و اصمعی را روایت کرده است. (از ابن الندیم). و صاحب معجم الأدباء آرد: وی را کتب مصححه ای بوده است که آن کتب را بر علماء خوانده و متضمنات آنها را ضبط کرده است. او درک صحبت ابوعبیده و اصمعی کرد واز آن دو لغت و ادب فرا گرفت. وفات او به سال 232 ه. ق، سال وفات واثق بود. او راست از کتب: کتاب النوادر. کتاب غریب الحدیث. و ابومسحل عبدالوهاب گوید که اسماعیل بن صبیح کاتب در ایام رشید ابوعبیده را به بصره خواند و اثرم را نیز حاضر آورد و اثرم در این وقت شغل وراقی می ورزید و وثاقی در خانه خود معلوم کرد و او را در آنجا بنشاند و در بروی ببست و کتب ابوعبیده را به او داد و گفت تا آنها را نسخت کند و من با جماعتی از اصحاب نزد اثرم می رفتیم و او کتاب و ورقی سفید بما میداد و میگفت آن را استنساخ کنید و شتاب میکرد و وقت تعیین میکرد که در چند ساعت ما باید آن استنساخ بعمل آریم و ماچنین میکردیم و خود اثرم نزد ابوعبیده تلمذ میکرد وابوعبیده نسبت بکتب خویش سخت ضنّت داشت و اگر میدانست که اثرم نسبت بکتب او چه میکند البته او را منع میکرد و اثرم شعر نیز میگفت و از جملۀ اشعار اوست:
کبرت و جاء الشیب و الضعف والبلی
و کل امری ٔ یبلی اذا عاش ما عشت
اقول و قد جاوزت تسعین حجه
کأن لم أکن فیها ولیداً و قدکنت
و أنکرت لما ان مضی جل قوتی
و یزداد ضعفاً قوتی کلما زدت
کأنی اذا أسرعت فی المشی واقف
لقرب خطی مامسها قصر وقت
و صرت أخاف الشی ٔ کان یخافنی
أعد من الموتی لضعفی و مامت
و أسهر من برد الفراش و لینه
و ان کنت بین القوم فی مجلس نمت.
رجوع به معجم الادباءچ مارگلیوث ج 5 ص 421 و 422 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ؟)
ابن محمد بن عبدالله افزری. طبیب و صرفی بود و در سال 815 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- شرح التصریف زنجانی. 2- مختصر فی الطب. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1625. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 728)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ رَ)
ابن اسماعیل بن شریف حسنی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به اعرج. از پادشاهان دولت سجلماسه در مغرب. رجوع به علی سجلماسی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کِ اَ رَ)
مصحف مقل ازرق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقل شود
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ اَرَ)
آفتاب پرست:
گل ازرق که آن حساب کنند
قرصه از قرص آفتاب کنند
هر سویی کآفتاب سر دارد
گل ازرق بدو نظر دارد
لاجرم هر گلی که ازرق هست
خواندش هندو آفتاب پرست.
نظامی (هفت پیکر ص 267).
رجوع به گل آفتاب پرست شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از علی الریق
تصویر علی الریق
ناشتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل ازرق
تصویر گل ازرق
گل آفتاب پرست از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار